کد مطلب:224106 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:128

استخفاف و نفرین
علامه مجلسی به اسناد خود از وراق و حمزه علوی و همدانی از هاشم هروی روایت می كند كه حضرت رضا علیه السلام در مرو در مجلس خود می نشست و شیعیان و دوستان و ارباب علم و فضیلت جمع می شدند و از محضر آن حضرت استفاده می كردند بد اندیشی به مأمون خبر داد كه حضرت رضا می نشیند برای شیعیان درس می گوید آنها هم تعلیمات او را منتشر می كنند مأمون محمد بن عمر و طوسی مصاحب خود را فرستاد كه آن مردم را بیرون كردند و چهل نفر گماشت كه دیگر كسی حق ندارد بدون اجازه خلیفه نزد آن حضرت برود و امام رضا را خواست به منزل خود حضرت رضا علیه السلام كه از منزل مأمون بیرون



[ صفحه 539]



آمد در حال خشم و غضب بوده و لبهای خود را با دندان می مالید «فخرج ابوالحسن الرضا من عنده مغضبا» و با این حال می فرمود به حق محمد مصطفی و علی مرتضی و فاطمه زهرا من بحول و قوه ی حق دعا می كنم تا این سگهای هار و درنده از این كروه شهر بیرون روند تا اسباب استخفاف و اهانت دیگران را فراهم نكنند.

آنگاه به طرف منزل خود رفت و وضو گرفت و دو ركعت نماز گذارد و در قنوت ركعت دوم این دعا را خواند:

اللهم یا ذالقدرة الجامعه و الرحمة و الواسعة و المنن المتتابعة و الالاء المتوالیة و الایادی الجمیلة و المواهب الجزیلة یا من لا یوصف بتمثیل و لا یمثل بنظیر و لا یغلب بظهیر یا من خلق فرزق و الهم فانطق و ابتدع فشرع و علافار تفع فقدر فاحسن و صورفاتقن و احتج و ابلغ فانعم فاسبق (فاسبغ) و اعطی فاجزل یا من سما فی العزففات (ففاق) خواطر الابصار و دلی (ودنی) فی اللطف فجاز هو اجس الافكار و یا من تفرد بالملك فلا ندله فی ملكوت سلطانه و توحد بالكبریاء فلا ضدله فی جبروت شأنه یا من حارت فی كبریائه هیبة دقایق لطایف الاوهام و حسرت دون ادراك عظمته خطایف ابصار الانام یا عالم خطرات قلوب العالمین و یا شاهد لحظات ابصار الناظرین یا من عنت الوجوه لهیبته و خضعت الرقاب لجلالته و وجلت القلوب من خفیفته و ارتعدت العرایض من فرقه یا بدی ء یا قوی یا بدیع یا منیع یا علی یا رفیع صلی من شرفت الصلوة بالصلوة علیه و انتقم لی ممن ظلمنی و استخف بی و طرد الشیعة عن بابی و اذقة مرارة الذل و الهوان كما اذ اقنیها و اجعله طریدا لا رماس و شریدا لا نجاس

ابوالصلت گوید چون دعای آن حضرت تمام شد چنان انقلابی شد رعد و برق و صاعقه و زلزله ای رخ داد كه موجب وحشت و اضطراب همه گردید.

صدای نعره و هیاهوی مردم بلند شد و نزدیك بود كه مردم آن محل هلاك بشوند مردم از طرفی و قشون از طرف دیگر به طرف قصر مأمون روی آوردند مأمون پشت بام رفت مردم را متزلزل دید او هم متوحش شد تو گوئی قیامت رخ داد مأمون را دیدم زرهی به تن كرده و از عمارت شاهجان بیرون آمده كه فرار كند در این اثنا سنگی بر سر او خورد و او نمی توانست با كسی سخن گوید تا آنكه به او گفته شد این پیش آمد برای غلبه فجار بر اخیار است اوست كه زناكاران را بر دوشیزه گان تسلط داد باید از معاصی كم كنند و به طرف خدا بروند مأمون دستور



[ صفحه 540]



داد غلامانی كه برای جاسوسی منزل امام رضا گماشته بودند برگشتند و مردم را آزادی عمل داد و از استخفاف و اهانت به امام علیه السلام پشیمان شد و به خدمت آن حضرت رفت و عذر خواهی كرد امام فرمود اتق الله فی امة محمد صلی الله علیه و آله و سلم [1] .


[1] عيون اخبار الرضا ص 41 - ج 2 بحار ص 19.